بدغذایی کودکان و یک سرگذشت واقعی

بدغذایی ، بدغذایی در کودکان ، بدغذایی کودکان
بدغذایی ، بدغذایی در کودکان ، بدغذایی کودکان

 

یکی از شکایت‌های بسیار شایع والدین بدغذایی کودکان خردسال است. بسیاری از کودکان بدغذا با سفره قهر هستند و اشتیاقی به خوردن ندارند. خیلی از آنها روزانه حجم عظیمی از خوراکی‌های مضر مانند چیپس و پفک می‌خورند اما مقاومت عجیبی درمقابل خوردن وعده‌های غذایی دارند. برخی نیز سلیقه‌های غذایی دردسرساز دارند و خیلی از غذاها را نمی‌خورند. برخی والدین برای اینکه فرزندشان دو قاشق بیشتر غذا بخورد به او باج می‌دهند. راهکار برخی برای نگه داشتن کودک بدغذا سر سفره این است که گوشی یا تبلتی به دستش بدهند شاید اندکی بیشتر بخورد. برخی هم با بشقاب غذا و قاشق به دست، توی خانه دنبال کودک راه می‌افتند تا کمی بیشتر بخورد و اندکی وزن بگیرد. گروهی هم با مراجعه به پزشکان و متخصصان متعدد تغذیه و خوراندن انواع داروها و مکمل‌ها به دنبال حل مشکل بدغذایی کودکان خود هستند. این وضعیت‌ها در بسیاری از خانواده‌ها وجود دارد و گاهی تبدیل به معضلی بزرگ می‌شود. سرگذشت واقعی زیر را که توسط والدین سروش برای ما ارسال شده است مطالعه کنید. والدین سروش با شکایت بدغذایی فرزندشان به ما مراجعه کردند و تجربیات خود را برای استفاده خانواده‌های دیگر به اشتراک می‌گذارند

دردسرهای ما با بدغذایی پسر دلبندمان سروش

من و همسرم پدر و مادری میانسال ساکن شهر کرمانشاه هستیم. ما تنها یک پسر 11 ساله داریم که قرار است تک فرزند بماند. پسر ما کلاس پنجم ابتدایی است و وضعیت درس و تحصیلش مناسب و قابل قبول است. رشد جسمی و ذهنی او طبیعی بود. نشستن، چهار دست و پا رفتن، راه افتادن، حرف زدن و بقیه مراحل رشد طبیعی و مثل بچه‌های همسن و سال فامیل بود. اما از همان ابتدا تغذیه سروش سخت بود و مشکلات مربوط به شیرخوردن و تغذیه از همان روزهای اول تبدیل به یکی از دغدغه‌های اصلی ما شد. 

 بدغذایی سروش از همان اوایل کودکی شروع شد. حالت تهوع‌های مکرر حین شیر دادن به من و پدرش استرس زیادی وارد می‌کرد. ما از همان ابتدا به پزشک مراجعه کردیم اما هیچ تشخیصی برای مشکل پسرمان داده نشد و راهکار درمانی مشخصی به ما معرفی نمی‌شد. ناشناخته بودن علت مشکل و حتی عدم اطلاع از ماهیت مشکل باعث سردرگمی شدید و استرس و اضطراب کشنده در ما شده بود. به همین دلیل ما به هر دری زدیم که وضعیت را بهتر بکنیم. از توصیه و داروهای مختلفی که تجویز می‌شد تا دعا و نذر و نیاز و توصیه افراد مختلف و اطرافیان. اما متاسفانه هیچ کدام از این راه کارها وضعیت خوردن سروش را بهتر نکرد و تغذیه او به سختی و به کندی انجام می‌شد. شرایط به شکلی بود که هر بار شیردادن به سروش ساعت‌ها وقت ما را می‌گرفت. 

با افزایش سن و بزرگتر شدن سروش وضعیت کمی بهتر شد. اما این بهتر شدن تنها در زمینه خوردن شیر و مایعات دیده می‌شد و خوردن غذاهای مختلف برای او عذاب آور و در برخی موارد غیرممکن بود. سروش کمی بهتر شده بود اما همچنان کودک بدغذایی بود. این مساله باعث شده بود که پسرم دچار سوء تغذیه و کاهش وزن در مقایسه با سن تقویمی و همسالانش شود. ما همواره از این وضعیت عذاب می‌کشیدیم و علی رغم عشق و علاقه فراوان به پسرمان گاهی به خاطر مقاومت در برابر خوردن با او دچار تنش می‌شدیم. این مساله باعث ایجاد مشکل در روابط ما با سروش شده بود. همزمان ما همچنان به امید یافتن کورسوی امیدی به هر دری می‌زدیم. هر گونه توصیه را جدی گرفته و در صورت امکان امتحان می‌کردیم. هر پزشک یا دارویی را سرچ می‌کردیم اما وضعیت همچنان مثل قبل بود و تغییر مثبتی دیده نمی‌شد. تنها با افزایش سن او تغییر کمی در خوردن برخی غذاهای خاص مشاهده می‌شد. ما سعی می‌کردیم بدغذایی او را با انواع و اقسام داروها و مکمل‌های خوراکی که متخصصان تغذیه تجویز می‌کردند جبران کنیم. 

با بزرگ شدن پسرمان مشکل اندکی بهتر شد. او دیگر مدرسه می‌رفت و دوستان خوبی پیدا کرده بود اما همچنان در مقابل خوردن مقاومت می‌کرد و بدغذا بود. هر وعده غذایی برای او ساعت ها طول می‌کشید. گاهی مجبور بودیم سفره را تا 4 ساعت پهن نگه داریم شاید مقدار بیشتری غذا بخورد. با نزدیک شدن به هر وعده غذایی اضطراب را در چهره فرزندمان می‌دیدیم و این برای ما عذاب آور بود. زمانی که سفره پهن می‌شد و دور آن می‌نشستیم، به گونه‌های مختلف خود را سرگرم می‌کرد که از غذا خوردن فرار کند. یکی از کارهایی که انجام می‌داد، این بود که آب زیادی بخورد که مجبور به خوردن غذا نباشد. گاهی می‌گفت دستشویی دارد و مدت ها داخل دستشویی می‌ماند که مجبور نباشد بخورد و به هر ترتیب خود را از اصرارهای بی حاصل ما پنهان می‌کرد. هر کاری می‌کرد که حواس ما را از نخوردن خودش پرت کند، بازیگوشی می‌کرد و ادا در می‌آورد که نخورد. خیلی وقت‌ها با بوی غذا حالت تهوع می‌گرفت و عوق می‌زد و گاهی بالا می‌آورد. گاهی یک لقمه غذا را به مدت طولانی داخل دهان نگه می‌داشت. 

وضعیت جوری بود که هر وعده غذایی و جمع شدن سر سفره که یک فعالیت خوب و لذت‌بخش برای همه است، برای ما تبدیل به یک عذاب بزرگ شده بود. هر بار هم بحث ها و اصرارهای ما حال سروش را بدتر می‌کرد و حس می‌کردیم بیشتر و بیشتر از ما فاصله گرفته و دور می‌شود. خوردن برای سروش به یک عذاب تبدیل شده بود. هر کاری می‌کرد که از خوردن غذا فرار کند. زمان مشخصی برای خوردن نداشت و من همواره باید در حالت آماده باش می‌بودم شاید گاهی هوس کند و میوه‌ای چیزی بخواهد. این شرایط باعث کاهش وزن و لاغری شدید او شده بود. او هنگام پهن شدن سفره احساس سیری می¬کرد و اصرار و پافشاری‌ما و امتناع ایشان از غذا خوردن اوضاع را بدتر می¬نمود. این وضعیت در مهمانی‌های خانوادگی هم یک مشکل بزرگ بود. شرایط سخت و ناامید کننده شده بود جوری که دیگر ناامید شده بودیم و دیگر قید دکتر رفتن و پیگیری‌های بی حاصل را زدیم. 

2
2

به عنوان یک زن خانه دار یکی از سرگرمی‌هایم نشستن پای برنامه‌های شبکه سلامت است. گاهی کارشناسان خوبی دعوت می‌کند و نکات مطرح شده گاهی به دردبخور بوده و به کار می‌آید. آن روز هم تلویزیون روشن بود و داشت شبکه سلامت پخش می‌شد. من هم مشغول کارهای معمول خانه بودم. توی سوال‌های مجری و توضیحات کارشناس برنامه موضوع بدغذایی کودکان، مشکلات خوردن و اختلال بلع به گوشم خورد. سریع کارها را ول کردم و نشستم پای برنامه. برخی از علائمی که بحث می‌شد دقیقا با علائم سروش یکسان بود و من بعد از مدت‌ها فهمیدم که احتمالا پسر عزیزم از همان ابتدا اختلال بلع داشته است. شب موضوع را با همسرم مطرح کردم و تصمیم گرفتیم به یک متخصص این حوزه مراجعه کنیم. خودمان هم تعجب می‌کردیم چرا این همه سال به ذهنمان خطور نکرد یا احیانا این همه پزشک و متخصص چرا این مساله را مطرح نکردند. توی اینترنت سرچ کردیم و مطالبی در این زمینه مطالعه کردیم. هر چقدر بیشتر می‌خواندیم امیدوارتر می‌شدیم. تعجب این بود که تشخیص و درمان این مشکل توسط متخصصان گفتاردرمانی انجام می‌شد و ما اولین بار بود که از وجود چنین تخصصی مطلع می‌شدیم. 

با پرس و جو و مشورت با کلینیک زاگرس و جناب آقای دکتر هیوا محمدی آشنا شدیم و فردا با شماره آنجا تماس گرفتم. مشکل را مطرح کردم و گفتم پسرم مشکل بلع دارد. منشی توضیح داد احتمالا نیاز به آندوسکوپی بلع دارد. اولین بار بود می‌شنیدم و کمی نگران شدم. توضیح داد که باید مواد غذایی مختلفی با خودمان ببریم که حین انجام آندوسکوپی بلع سروش بخورد تا مشکلش تشخیص داده شود. روز تعیین شده همراه مقداری مواد غذایی که خوردنش برای سروش سخت بود به کلینیک مراجعه کردیم. همه نگران بودیم اما من کورسوی امیدی بعد از دیدن آن برنامه پیدا کرده بودم که با تحقیقات و مطالعه حتی بیشتر هم شده بود. نوبت ما که رسید وارد اتاق آقای دکتر شدیم. ایشان قبل از اینکه با ما حرف بزند با سروش گرم گرفت. بعد پای صحبت‌ها و توضیحات ما نشست. بعد از آن آندوسکوپی بلع را انجام داد. هرچند دکتر در مورد بی درد بودن آندوسکوپی بلع به ما اطمینان می‌داد اما از دیدن پسرم در آن وضعیت خیلی ناراحت شدم و عذاب می‌کشیدم. بعد از اینکه آندوسکوپ وارد بینی شد دکتر از ما خواست که به سروش غذا بدهیم. تقریبا 5 دقیقه همزمان با آندوسکوپی سروش داشت می‌خورد و آقای دکتر وضعیت بلع را مشاهده می‌کرد. 

بعد از اتمام آندوسکوپی ایشان به شرح مشاهدات و تشخیص خودشان پرداخت. توضیحات خیلی شفاف و به دور از ابهام بود و برای اولین بار بعد از سال‌ها احساس می‌کردم کسی پیدا شده که سروش و مشکلش را بفهمد. بر اساس نظر آقای دکتر سروش در حال حاضر اختلال بلع نداشت بلکه مشکلاتی در حس‌های داخل دهانی باعث ایجاد مشکل و بدغذایی سروش شده بود. ایشان توضیح دادند که مسائل مربوط به حس داخل دهانی منجر به ایجاد مشکلات تغذیه‌ای در سروش شده و ادامه وضعیت و اضطراب ناشی از آن باعث مزمن و پیچیده شدن بیشتر مساله شده است. به پیشنهاد آقای دکتر هیوا محمدی جلسه طولانی با روانشناس کلینیک سرکار خانم نیکزادی داشتیم. وضعیت سروش و ما از نظر وجود اضطراب بررسی شد و در نهایت جلسات درمانی برای هفته آینده هماهنگ گردید. هنگام خارج شدن از کلینیک احساس امیدواری می‌کردم. با خودم فکر کردم تا هفته آینده زمان چقدر طولانی است! 

جلسات درمانی با راهکارهایی برای حساسیت زدایی و تعدیل حس‌های دهانی شروع شد. تمریناتی نیز برای پیگیری و انجام در خانه به ما آموزش دادند. در جلسات مشاوره و روانشناسی هم راه هایی برای کاهش اضطراب و مقاومت نسبت به حضور سر سفره ارائه و به ما آموزش داد. هم‌زمان روی کاهش استرس سروش کار می‌شد. طراحی شیوه‌های تشویقی خلاقانه برای کمتر شدن زمان غذا خودن و بیشتر شدن حجم غذا قسمتی از کار بود. این روش‌ها با جزئیات به من آموزش داده می‌شد تا در خانه اجرا کنم. یکی از توصیه‌های جالب محدود کردن تدریجی تایم پهن بودن سفره بود. انگار که ما سال‌ها راه را اشتباه رفته بودیم و پهن ماندن نامحدود سفره نه تنها کمکی به سروش نکرده بود بلکه برایش یک منبع دائم استرس بود. خوشبختانه بعد از چند جلسه، سیر مناسب و روند رو به بهبود در وضعیت غذا خوردن سروش شروع شد. پس از هربار مراجعه میزان تایمی که او برای غذا خوردن صرف میکرد خیلی کمتر شد و پیشرفت چشمگیری در وضعیت او مشاهده می¬شد.

همزمان با برنامه درمانی و تعدیل حس‌های داخل دهانی تیم کلینیک زاگرس به ما توصیه کردند که به سروش حق انتخاب غذا دهیم و برای تهیه وعده‌های غذایی با او مشورت کنیم. همچنین از ما خواسته شد که هیچ اصراری برای خوردن نداشته باشیم و سروش را تحت فشار قرار ندهیم اما زمان پهن ماندن سفره را محدود سازیم و این محدودیت را دوستانه و شفاف به او اطلاع دهیم. توصیه اکید آنها این بود که همیشه و در همه حال به این محدودیت‌ها پایبند باشیم. همچنین به ما گفته شد که در تهیه و پختن غذا و انداختن سفره سروش را درگیر کرده و از او کمک بخواهیم. همزمان با این راه‌کارها ما باید هر تغییر مثبت را تحسین کرده و در مقابل عدم همکاری یا نخوردن او موضع نمی‌گرفتیم. ترمیم رابطه مادر فرزندی و پدر فرزندی با برنامه‌ها و بازی‌های مشترک نیز قسمتی از برنامه درمانی بود. ما با دقت و جدیت موراد مطرح شده را اجرا و در هر جلسه روند اجرا و نتایج را با آقای دکتر محمدی و سرکار خانم نیکزادی در میان می‌گذاشتیم. خوشبختانه وضعیت به سرعت در حال بهبود بود و بعد از یک ماه زمان غذا خوردن سروش به 20 دقیقه کاهش پیدا کرده بود. در حال حاضر حجم غذای سروش بهتر شده و سلیقه غذایی‌اش روزبه روز در حال متنوع تر شدن است. احساس سرزندگی و شادابی را در چهراه‌اش می‌بینم و وزنش بهتر شده است. به لطف خدا و کمک متخصصان دلسوز مشکل چندین ساله سروش حل شده و ما بعد از سال‌ها احساس می‌کنیم که به زندگی عادی برگشته‌ایم. 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *